رضا خان سرکرده قزاق ها و پایه گذار سلسله پهلوی ، به هنگام بازدید از هنگ عادت داشت که از سزبازان به ترتیب سوالات زیر را بپرسد:
1-چندسال داری
2-چندسال خدمت می کنی
3-شاه را می پرستی یا میهن را
در بین سربازان، شخصی بود که به درستی فارسی بلد نبود و فرمانده اورا توجیه کرده بود که در جواب اولین سوال بگو 20سال ، درپاسخ به دومین سوال بگو 2 و در پاسخ به سومین سوال بگو هردو . رضاخان به مقر سربازان وارد شد و پس از گفتگو با یکایک آنها به شخص مزبور رسید ، ولی این بار سوالات را به ترتیب نپرسید.رضاخان گفت چندسال خدمت می کنی ؟ سرباز که پاسخ سوالات را به ترتیب قبلی حفظ کرده بود ، پاسخ داد 20 سال
شاه پرسید: چندسال داری؟
سرباز گفت: 2 سال
رضاخان که از پاسخ های او عصبانی شده بود ، گفت : مرتیکه احمق حتما یا تو دیوانه ای یا من.
بچه ها توی کوچه مشغول بازی بودند که ناگهان توپ آنها داخل حیاط خانه یک تریاکی افتاد . یکی از بچه ها در خانه را زد و هنگامی که صاحب خانه تریاکی در را باز کرد، به او گفت : آقا ! توپّم... .
تریاکی که تازه بست زده بود و نئشه بود با ناراحتی گفت :خب بچه ژون ، منم توپّم اما تا حالا شده که بیام در خونه شما را بژنم بگم : توپّم ... توپّم؟!